همه ما حساسیت هایی به زندگی داریم و از خیانت بیذاریم
وقتی در مقابل ما این چنین اعمال صورت میگیرد ما دو راه داریم اولش آنکه انتقام بگیریم و دوم اینکه ببخشیم. من خودم هر دو را انجام دادم, گاهی بوده که بخشیدم گاهی هم انتقام گرفتم ولی گاهی درد آنچنان زیاد هست که با انتقام دلمان خالی نمیشود و دل ما میجوشد و یا هم کاری از ما بر نمیآید زندگی در این وقت خیلی بد هست و با تجربه خودم سختترین حالت زندگی میتواند باشد.
ولی در همینجا نقطه ای هست بنام بخشش که این توان هر کسی نیست بقول نقل قولی انسانهای قوی شاید انتقام بگیرند ولی انسانهای قوتر میبخشند.
البته با کمی تفاوت که اصلش میگوید:
انسانهای قوی میبخشند و انسانهای ضعیف انتقام میگیرند.
بنظر من این زیاد کلیشه ای هست انسانها حتما نقطه قوتی دارند که میتوانند انتقام بگیرند. خلاصه اینکه من نیز به این باور رسیده ام که وقتی میبخشی قوتیر هستی چون با احساسات منفی خودت مقابله میکنی و نمیگذاری که حساسیت یا همان تمپر انگلیسی ات را بالا برود و ضرری بخود ما بزند.
البته این یک نوع خودخواهی هست که ما دوست داریم ببخشیم چون فایده اش بخودما بیشتر است و در کل یک نوع سیلی به صورت شخص مقابل زدیم که تو بدی و ما خوبیم تا شاید درسی به او داده باشید.
وبسایت برات ساید 4 دلیل را گفته که چرا انسانهای قوی میبخشند:
۱- بخشیدن به آنها توان حرکت و پیشرفت میدهد.
عدم بخشش دیگران به این معنی است که ما کینهها، تحقیرها، اهانتها و نارضایتیها را در خود نگه داشتهایم. این کار یعنی ما دردها را در درونمان حفظ میکنیم. در این حالت ما به جای تمرکز روی جنبههای مثبت زندگی، دائما به ماجراها و اتفاقاتی که باعث رنجش و ناراحتی ما شده فکر میکنیم.
۲- مهمتر از هر موضوعی، این خود شمایید که نیاز به بخشیدن دارید.
نکته اینجاست. ما فکر میکنیم بخشیدن مسئله کسی است که ما را آزرده کرده است و بار ماجرا روی قلب طرف مقابل سنگینی میکند. اما واقعیت این است که بخشیدن برای ما هم مهم است. ما بدون بخشیدن دیگران نمیتوانیم در زندگی حرکت کنیم. ما باید دیگران را ببخشیم تا رنجشها از درونمان پاک شده و از شر زندگی در گذشته خلاص شویم.
۳- بخشش برای همه است.
بخشش فقط برای کسانی که عذرخواهی میکنند نیست. در غیر این صورت، نکته موجود در بخشش چیست؟ آدمهای قوی حتی کسانی را که ارزش بخشیده شدن ندارند میبخشند. همچنین ناراحتیهایی که در دل ما میماند در رفتارهای ما بروز عینی پیدا میکند و این رفتارها روی دیگران اثر میگذارد. این مسئله باعث میشود عقدهها و زخمها در قلب ما باقی بماند و در نتیجه این امر افراد پیرامونمان به ما بیاعتماد میشوند.
۴- بخشش حس رهایی میدهد.
فقط هنگامی که میبخشیم میتوانیم با گذشته خود به صلح برسیم. در غیر اینصورت یک گذشته پرمشکل روی آینده ما نیز تاثیر منفی میگذارد. وقتی ما با گذشته خود به یک ارتباط سالم میرسیم و دردها را فراموش میکنیم، در واقع در درون خود جایی برای احساسات و عواطف مثبت خالی میکنیم.
چه چیز باعث میشود انتقال بگیریم؟
اولتر از همه غرور ما
اجازه نمیده دهد سر خم کنیم و بگذاریم چون شخص مقابل بما بد کرده است این خیلی سخت هست که با اینکه شخص بما بد کرده ما بگیم بیخیال خریت کرد و رها کنیم و ما میخواهیم قدرت خود را ثابت کنیم و برایش نشان دهیم که بار آخرش باشد با ما چنین میکند.
دوم ترس از تکرار:
ترس اینکه دوباره شخص همینکار را یا بدتر انجام دهد بار ها و بارها شاید جلو مارو بگیره که نبخشیم و انتقام بگیریم. و این تقریبا منطقی هم هست ولی شاید درست نباشد.
سوم حیثت آبرو:
شاید شما قبل از این عمل برای تاکیید کرده باشید که این کار را نکن و این یکم سختتر از بالائی ها هست ولی گاها باید ببخشیم.
چهارم ترس از اشتباه:
این هم نیز یک ترس هست که ما میترسیم نکه ما با بخشش هم بخود و یا هم به طرف مقابل ضرر میرسانیم.شاید نیاز شخص همین باشد که ادب شود و زندگی دیگران را خراب نکند و یا خودش اصلاح شود.
در این صورت ما باید سنجش کنیم که اشتباه شخص چی بوده , چند بار تکرار شده و چقدر بخشش او میتواند به دیگران ضرر برساند مثلا ما نمیتوانیم یک دزد را ببخشیم چون احتمال زیاد میرود و جایی دیگر دزدی میکند.
پنجم ترس از فریبخوردن دوباره:
گاها شخص مقابل از ما میخواهد که ببخشیمش و التماس میکند و یا هم نمیکند ولی ما ترس از آن داریم که با بخشش دوباره فریب یک بازی دیگر شخص را نخوریم. شاید همانطور که قبلا شما را فریب داده است و بشما خیانت کرده دوباره با همین بازی دوباره فریبمان بدهد.
این هم بعد نیست و بنظر من باید این را مد نظر بگیریم و نظر به شناختی که از طرف مقابل داریم حدس بزنیم ولی باز هم شاید بخشش بهتر باشد و اگر باز هم فریبمان دهد شاید جای بخشش برای ما باشد و اگر هست چرا خود را دوست نداشته باشیم.
چرا باید ببخشیم؟
طبق 4 نکه ایکه برات ساید بیان کرده ما برای ازاد کردن خود نیاز به بخشیدن داریم و باید رها باشیم و بگذاریم شخص با وجدان خود بسوزد و درسی برای او باشد ولی اگر او وجدان نداشت و یا برایش بی تفاوت بود.
خوب در این قسمت بازم هم نظر به اوضاع فرق میکند مثلا یکیش این میتواند باشد که شما هم با بیخیال شدن و رها کردن عمل شخص را که قصدا انجام داده بی ارزش پنداشته اید و کارش را بی ارزش کردید و شاید دیگر سعی به انجام این کار نکند.
شاید هم شما اشتباه کنید: زندگی پر از پیچیدگی هست و گاهی یک سوء تفاهم ساده میتواند بی اعتمادی و خیانت بنظر برسد فرصت دهید تا موضوع روشن شود و هیچ گاه قبل از مطمئن شدن کاری نکنید که پشیمان شوید.
با بخشیدن زودتر فراموش میکنید و نیازی نیست انرژی خود را صرف انتقام صرف کنید. خود انتقال میتوانند وقتتان را زیاد بگیرد و فکرتان را برای روزها مشغول کند و این صدمه به صحت و روان خودتان هست و از طرف دیگر با بخشیدن راحتتر موضوع را در ذهن خود حل میکند و راحت میشود هر موضوع بد در زندگی خاطرات تلخش برای ما خوب نیست که مرور کنیم و با بخشیدن شاید احساس بهتر بکنیم و حتی آن قضیه برای ما نقطه خوشحالی شود تا بما بگویید چقدر انسان خوب و بخشنده ای هستی.
نکته خودم: من دوست دارم ببخشم چون قوی باشم میخواهم هزار باز ببخشم تا شخص مقابل خسته شود و این بمن این قدرت را میدهد که حس کنم هیچ رنجی مرا از پا در نمیآورد و من قوتر ازینم که با فریب خوردن از یک دوست خنده ام حتی بشکند. میبخشم تا خودم بمانم. و هم از طرف دیگر به این عقیده هستم که هر که خوبی میکند بخود خوبی کرده و هر که بدی میکند بخود بدی کرده. و فوقش چه خواهد شد یک اشتباه دیگر زندگی بدون اشتباه لذتی ندارد.